َ شاگردان فارابي
-37-1 اگر چه نفوذ فلسفهي فارابي در آيندگان بسيار بود، ولي شاگردان زيادي نداشت، و از ميان چند شاگرد كه براي او ذكر كردهاند يكي: ابوزكريا يحي بن عدي المنطقي (در گذشتهي حدود 364 ه'ق') است كه به سبب ترجمهي كتب ارسطو معروف شده است. و اين ابوزكريا، شاگردي به نام: ابوسليمان محمدبن طاهربن بهرام السجستاني داشت.
َ پانوشتها
-1 به روايت دكتر علياصغر حلبي
2. همان جا، 3/2 811 چاپ ستينفلد.
3. اين كلمه را به كتابتهاي گوناگون نوشتهاند، در «وفيات» خيلان و در ياقوت جيلان آمده است. اين «يوحنابن حيلان» در روزگار
4. مجموعه ثلاثي شامل نحو و بلاغت و منطق، و مجموعه رباعي شامل: حساب، موسيقي و هندسه و فلك است، و بالتين اولي راTrivium و دومي راQuadrivium گفتهاند.
5. ابن خلكان: وفيات الاعيان، 2/192، چاپ تهران.
6. ابن ابي اصيبعه: طبقات الاطبأ، چاپ بيروت، 606
7. ابو يوسف يعقوب بن اسحق الكندي (در گذشته حدود 260 ه'ق') منسوب به پادشاهان كنده و از دودمان عربي خالص است از اين رو فيلسوف العرب لقب يافته است: او معاصر مأمون و در فسلفه و حساب و منطق و موسيق و هندسه اعداد و علم نجوم استاد بود.
گويند: كندي يك جمله از مخنثي شنيد و آن را ياداشت كرد: مردمان او را بدين كار سرزنش كردند. گفت: چه بسا زبان نامردي كه سخني مردانه بگويد. و بيقدري غواص يا فروشنده گرانقدري گوهر را زيان ندارد = سمع الكندي كلمة مخنث فكتبها، فلاموه علي ذلك. فقال: رب لسان خنث نبج لفظاً فحلا، و الجوهرة النفيسة لا يشينها سخافة غائصها و لا دنأة بائعها.» (اصفهاني راغب: محاضرات، ج 1، ص 50 چاپ بيروت)
8. ابن القفلي، تاريخ الحكمأ، چاپ مصر، 192.
9The Second Aristotle . نگاه كنيد به: 01961, New York, 8Albert E. Avey, Handbook in the history of philosophy, p.
10. حاجي خليفه: كشف الظنون. 3/999، چاپ مصر.
11. ابن خلدون: مقدمه تاريخ، 537، چاپ مصر، سال 1349، ه'ق'
12. ابن خلكان، وفيات الاعيان، 2/197.
13. دبور: تاريخ اسلام، 97، متن انگليسي.
14. فارابي در موسيقي چندين كتاب و رساله نوشته. اما بيشك بزرگترين كتاب او الموسيقي الكبير نام دارد كه اخيراً به تحقيق و شرح و مراجعه و تصدير غطاس عبدالملك خشبه و دكتر محمود احمد الحفني در 1208 صفحه در مصر چاپ شده. با سير در اين كتاب به راستي پژوهنده در مييابد كه فارابي بزرگترين موسيقيدان اسلام و ايران بوده و «هنوز هم مانند اين كتاب به وجود نيامده = فهواعظم م وضعه المسلمون في هذه الصناعة منذالاسلام الي وقتنا هذا!» فارابي اين كتاب را به خواهش «ابو جعفر محمد بن القاسم الكرخي» كه از سال 322 تا 329ه' وزير «ابو العباس الراضي بالله» خليفه عباسي بوده، نوشته است. (مقدمه الموسيقي الكبير، 35، چاپ مصر، بي. تا.).
15. ابن خلكان؛ وفيات الاعيان، 192، چاپ تهران، اين داستان در منتخب رسائل اخوان الصفأ 1/-4 133 چاپ دكتر نصري نادر نيز آمده اما از فارابي نامي نبرده است.
16. «و كان مدة مقامه بدمشق لا يكون غالباً الا عند مجتمع مأ اومشتبك رياض...»
17. دبور: تاريخ الفلسفة في الاسلام، ترجمه عبدالهاري ابوريده، 197، چاپ مصر.
18. عسقلان: شهري است در شام از اعمال فلسطين. (حموي، ياقوت: معجم البلدان، 3/673).
19. شهر زوري: كنزالحكمه، 2/39، ترجمه مرحوم ضيأالدين دري، چاپ تهران.
20. ابي ابي اصيبعه: عيون الابنأ، ص 603، چاپ بيروت.
21. قاضي صاعد در طبقات الامم، ص 63 و ابن ابي اصيبعه در (در طبقات الاطبأ، 605) و ابن القفطي در تراجم الحكما ص 183 و ابن خلكان در (وفيات الاعيان، 2/193) و ابن اثير در (الكامل في التاريخ، 8/491، چاپ بيروت)، اتفاق كردهاند كه وفات فارابي 339 هجري بوده است و چون اغلب همين مترجمان حدود هشتاد سال عمر براي او ذكر كردهاند، از اين رو تاريخ تولد فارابي تقريباً به سال 259 هجري خواهد بود. عين عبارت ابناثير در باب وفات فارابي اين است «وفيها [اي سنة 399] توفي ابونصر محمدبنمحمدالفارابيالحكيم المعروف صاحب التضانيف...»
2. On the Sciences, or On the origin of the Sciences.2
23Encyclopeadia Britannica .، 8/385، چاپ 1969، لندن
24. ماينبغي أن يقدم قبل الفلسفة، 11-12.
25. همان جا، 13.
26. بيهقي: تتمه صوان الحكمة، 14-15؛ و كنزالحكمه، 2/181، ترجمه فارسي، بخامه مرحوم دري.
27. جريعي زيدان: آداب اللغة العربية، 2/212 «... هو من قبيل الاقتصاد السياسي الذي يزعم اهل التمدن الحديث انه من عاتهم، و قد كتب فيه الفارابي منذ الف سنة.»
28. ابن القفطي الحكمأ، 183
29. مرحوم مهدي الهي قمشهيي اين كتاب را به فارسي ترجمه كرده وزير عنوان جلد دوم از كتاب حكمت الهي خود چاپ كرده است.
30. اواحث اليوناني، 79-80، چاپ مصر.
31. همان جا، 84، چاپ مصر.
32. «... المترجمون لكلام رسطاليس، لم ينفك كلامهم عن تحريف و تبديل؛ محوج الي تفسير و تأويل، حتي اثار ذلك يسألهم نزاعأ و اقومهم بالنقل و التحقيق من المتفلسفة في الاسلام الفارابي ابونصر، و بن سينا...» (تهافت 75-6 چاپ مصر، 1985، به اهتمام دكتر سليمان دنيا).
33. ابوالوليد محمد بن احمد معروف به ابنارشد كه فرنگيان او راAverroes ياAverrhoes گويند؛ در سال (520 هجري) در قرطبه متولد شد و از ابن باجه (در گذشته 533 ه'.ق) تحصيل كرد پدر ابن رشيد در فقه و اصول فقه معروف بود كه يك سال پيش از تولد او وفات كرد. چندي به كار قضأ اشتغال جست و «قاضي القضاة» قرطبه شد. آثار او بسيار سودمند است به ويژه در شناساندن فلسفه ارسطو به اسلاميان و شرح و تفسير آنها از همه حكماي اسلامي معروفتر است، و برخي از داشنمندان فرنگ او را «شارح كبير» لقب دادهاند. بيشتر كتابهاي او به زبانهاي لاتين و عبري و آلماني و فرانسوي و انگليسي ترجمه شده است. مهمترين آثار او عبارتست از: -1 فصل المقال فيما بين الشريحة و الحكمة من الاتصال كه غرض از تأليف آن توفيق ميان فلسفه و دين است؛ -2 الكشف عن مناهج الادلة في عقايد -3 المسائل في المنطق؛ -4 تهافت التهافت كه در رد تهافت الفلاسفة امام غزالي نوشته است؛ -5 الخبات في الطب كه يكي از بهتريم مأخذ طب در قرون وسطي به شمار ميرفته است؛ -6 بداية المجتهد و نهاية المقتصد سال 1329 در مصر در دو مجلد چاپ شد، در گذشت او به سال 595 ه'ق' بود. (براي اطلاع بيشتر از احوال و افكار رشد، رجوع كنيد به: طبقات الاطبأ، 75/2، چاپ مصر وEncyclopadia Britannica ، 2/893 چاپ 68
34. الجمع بين رايي الحكمين، 23، چاپ مصر.
35. خوانندگاه را توجه ميدهيم كه تفلسف در اينجا به معني تظاهر به خواندن يا فهميدن فلسفه كه فرنگيان بدان «فيلسوف نمايي ing=zPhilosophi» گويند نيست، بلكه مقصود اشتغال به فلسفه و يا حكمتورزي و يا به تعبير ابوسعيد ابيالخير حكمت داني است.
36. البته وزير شدن ارسطو براي اسكندر، چندان روشن نيست. و فارابي اينجا نيز به قولي ضعيف استناد كرده است.
37. الجمع بين رايي الحكيمين، 13-4؛ والتمهيد لتاريخ الفلسفة الاسلامية به قلم مرحوم استاد شيخ مصطفي عبدالرازق، 40-54، چاپ مصر، سال 1944.
38. آنان كه با فلسفه ارسطو آشنايي دارند در مييابند كه فارابي در اين توفيق اشتباه كرده است چه مطلبي را كه ارسطو انكار ورد كرده بوده به او نسبت داده است. ارسطو قائل است كه اصل و حقيقت اشيأ در خود آنهاست و از اين رو فلسفه او نقيض فلسفه افلاطون است. شك نيست كه در اين مورد نيز فارابي، افكار فلوطين را از آن ارسطو دانسته و سخنان را به غلط به ارسطو نسبت داده است.
39. الجمع بين رايي الحكيمين، 26-22، چاپ لايدن، بينياز از بيان است كه سبب نخستين گمراهي فارابي در اين استدلال آن است كه گمان داشته كتاب الربوبيه از تأليفات ارسطو است. و حال آنكه اين كتاب، چنان كه پيش از اين گفتيم، از فلوطين است و او نيز در قضيه حدوث عالم به رأي آمونيوس سكاس استاد و معلم خود استشهاد كرده است. از اين روي، رأي به حدوث عالم از ارسطو نيست و فارابي در اين مورد هم دچار اشتباه شده است.
reminiscence ؛Rememberance ؛0. Remember4
41. كتاب الجمع، لايدن.
42. نظر فارابي را در باب عقول عشره پس از اين به تفصيل خواهيم آورد.
43. المسائل الفلسفية و الاجوبة عنها، 106-110، چاپ مصر؛ كتاب الجمع، 28؛ و المدينة الفاضلة، 17-18.
44. البته در اين تقسيم، واجب الوجود را به واجب الوجود بذاته و واجب الوجود بالغير تقسيم ميكند، (عيون المسائل، 57، چاپ لايدن.)
45. آرأ اهل المدينة الفاضلة، 14-15، چاپ مصر.
46. كتاب الجمع، 28؛ و المدينة الفاضة، 17-18.
47. الجمع بين رأيي الحكيمين، ص 29، و المدينة الفاضلة، ص 18.
48. كتاب التعليقات، 2-3، چاپ حيدر آباد.
49. اين اسطقسات همانعناصر بسيطه هستند كه اركان اربعه هم ناميده شده؛ و عبارتست از آب و هوا و خاك و آتش، كه عالم سفلي به نظر ارسطو بيان از آنها ساخته شده است.
0. Neo- Platonists.5
51. خواننده ميتواند ترتيب عقول و آنچه از افلاك را كه از عقول لازم ميآيد، در المدينة الفاضلة 19-20 پيدا كند. و از اينجا معلوم ميشود كه آنچه ورمسWorms= ميگويد كه: «فارابي نخستين كسي است كه نظريه صدور را در فلسفه اسلامي وارد كرد.» صحيح است، چه پيش از او كسي را از حكماي اسلامي نميشناسيم كه اين قول را گفته باشد، (رجوع كنيد به «تاريخ فلسفه اسلام»T.J De Beor ؛ و «عيون المسائل» فارابي، 4، چاپ حيدآباد).
52. المدينة الفاضلة، 34، و تتابع حدوث قواي نفساني يعني: غاذيه، حاسه، متخيله، و ناطقه را در همين كتاب بيان ميكند، و هر كه بخواهد درباره اعضأ و مراكز و فروع و مراتب آنها از نظرگاه فارابي آگاه شود، بايد به مأخذ مذكور صفحات 39 و 34-36 رجوع كند.
53. همراه با قوه حاسه، ميلي به سوي محسوس است كه نفس را به سوي آن ميراند يا باز ميدارد و نيز همراه قوه متخيله ميلي است به سوي آنچه تخيل ميكند، و نظير آن قوه ناطقه وجود دارد؛ و اين ميل به سبب قوتي است كه در نفس بوديعت نهادهاند تا به سوي برخي چيزها شوق بايد و از برخي امور كراهت يابد. (المدينة الفاضلة، 36-7، چاپ مصر).
54. المدينة الفاضلة، ص 37 چاپ مصر.
55. اجوبة المسائل، مسئله 32، 31 كه در همين كتاب تعريف كامل نفس را از قول ارسطو نقل كرده است.
56. مقالة في معاني العقل، چاپ ليدن، 43-44، و آن رسالهيي است كه در ضمن مجموعهييي از آثار فارابي چاپ شده كه ديتريشي به سال 1890 در لايدن تحت عنوان الثمرة امرضية في بعض الرسالات الفارابية چاپ كرد.
57. المدينة الفاضلة، 44؛ الجمع بين رأيي الحكيمين، 23.
58. المدينة الفاضلة، 44 و السياسات المدينة، 7 و مقالة في معاني العقل، 47.
59. المدينة الفاضلة، 45.
61. المدينة الفاضلة، 45، چاپ مصر.
62. عيون المسائل، 13.
63. السياسات المدينة، 13 و 14.
64. مقصود كتاب مبادي آرأ اهل المدينة الفاضلة است كه در سال 1895 در لايدن، و بارها در مصر چاپ شده است.
65. قصة حي بن يقظان، 17، چاپ مصر، تأليف اين طفيل، اين كتاب را مرحوم بديع الزمان فروزانفر به پارسي دري ترجمه كرده است زير نام زنده بيدار.
66. احصأ العلوم، 12-18.
67. عيون المسائل، 3.
68. احصأ العلوم، 12-18.
69. كتاب الجمع... 3 و 16.
70. گويند: نظامي فرزند خويش را پند ميداد كه گرد شعر و شاعري نگردد: «در شعر مپيچ و در فن او: چون اكذب اوست احسن او!» كه اشاره به اين جمله معروف است: ان أحسنه اكذبه. و شك نيست كه شعر برهان عقلي نيست زيرا «قياسي است كه از مخيلات پديد ميآيد.» و هر اندازه سخني با خيال بيشتر آميخته باشد از واقعيت و صدق دور خواهد بود. ليكن تأثير شعر را در نفوس مردم به هيچ وجه انكار نميتوان كرد.
71. كتاب الجمع، 23؛ فارابي ميگويد: حواس آلات ادراك هستند و حواس مذكور جزئيات را در مييابند، و كليات نيز از اين جزئيات حاصل ميآيد، و تجارب در واقع همين كليات هستند.
72. المسائل الفلسفية و الاجوبة، 106-110، چاپ مصر، و فصوص الحكم؛ 153-4 و 239.
73. المسائل الفلسفية مسئله 16؛ كه ميگويد: اگر ناظر طبيعي به اين سخن به دقت بنگرد كه: «انسان موجود است.» ميبيند كه اين قضيه محمولي ندارد، زيرا «موجود شيء جز خودش نيست»؛ وليكن چون منطقي ميگويد: «انسان موجود است.» آن را مركب از دو حد ميبيند، كه قبول صدق و كذب ميكند؛ از اين روي، نزد او اين قضيه داراي محمول است.
74. دبور: تاريخ فلسفه اسلام، 221.
75. المدينة الفاضلة، 35 و 45.
76. تاريخ فلسفه اسلام، تأليف دبورT.J.De Boer ، 220، بايد دانست كه اين تعميم چندان درست نيست: زيرا همه متكلمان بر اين قول اجماع نكردهاند چه اگر اشعريه و اهل سنت اعتقاد دارند كه: «خير آن است كه خدا بدان امر كرده و شر آن است كه انجام دادن آن را نهي كرده است»؛ معتزله قائل هستند كه: «واجبات، عقلي است.»، و قائل به حسن و قبح عقلي هستند و ميگويند انسان بر انجام كارها قادر است و بايد چنين باشد يعني خير و شر را پيش از ورود وحي، با عقل بشناسد و به خير روي آورد، و از شر روي گردان شود. و در اين مورد از آوردن امثال شواهد تن ميزنيم كه بيشتر اهل كتاب و خوانندگان آگاه هستند.
77. خلاف رأي كلبيان يا سگرفتاران]Cynics=[ كه آنها نادان با فضيلت و عامل را برتر از داناي بيفضيلت ميشمارند، و عارفان و صوفيان ايراين و اسلامي كم و بيش با اين عقيده دمسازترند.
78. فارابي ميان اراده و اختيار فرق ميگذارد، چه اراده عبارتست از رفتن به سوي آنچه حيوان از روي احساس و تخيل در مييابد، و حال آنكه اختيار عبارتست از توجه به سوي امري كه از تفكر و انديشه مدد ميگيرد؛ كه نوع اول در حيوان نيز وجود دارد و نوع دوم مخصوص انسان است (المدينة الفاضلة، 46 و 53)
79. المدينة الفاضلة، 46-7، چاپ مصر.
80. دبور: تاريخ فلسفه اسلام، 221.
81. المدينة الفاضلة، 53-4.
82. دبور: تاريخ فلسفه اسلام، 222.
83. المدينة الفاضلة، 55-59، چاپ مصر.
84. نظير اين مدينه فاضله را حكيم نظامي نيز در اقبال نامه، صص -108 97 چاپ وحيد (1317 ه'ش') تصوير كرده است، و تفضيل موضوع را به كتاب سير فلسفه در ايران حوالت ميكنيم كه در دست تأليف است.
85. المدينة الفاضلة، 66، چاپ مصر، خواننده ميتواند اين مدينهها و خصايص آنها را به تفضيل در مأخذ مزبور از صفحه 63 تا 66 ببيند.
86. فصوص الحكم، چاپ لايدن، 68، چاپ سال 1890، شايد مستند كساني كه فارابي را متهم به وحدت وجود كردهاند، همين سخنان باشد.
87. به زبان لاتين آن راIntellectualismus گفتهاند.
88. عيون المسائل 7.
89. المدينة الفاضلة، 19-20، چاپ مصر.
90. المدينة الفاضلة، 44-45.
91. عيون المسائل، 18: الدعاوي القلبيه، 10-11 چاپ حيدرآباد.
92. رسالة في جواب مسائل سئل عنها، چاپ لايدن، 86-87.
93. فارابي فرق ميان نبي و فيلسوف را در المدينة الفاضلة 58-59، چاپ مصر بيان ميكند و ما پيش از اين برخي از فرقها را بيان كرديم. فارابي در باب نبوت در فصوص الحكم، 163 - 145، چاپ قاهره و «شرح رساله زيتون»، 58 مشروحتر صحبت كرده است.
94. دبور: تاريخ فلسفه اسلام، 226، بايد توجه داشت كه رأي دبور از تسامحي خالي نيست.
منبع : کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و منطق
کد مطلب: 706 حرمتلی دوستلار ؛ خوش گلدینگیز ( اگردا بیزی قوللاب دورسانگیز منت دار بولارس )
نظرات شما عزیزان:
|